نوشته شده توسط :

   یک جمله : 

سكوت آب ميتواند

خشكي باشد و فرياد عطش
سكوت گندم
ميتواند
گرسنگي باشد و غريو پيروزمندانه ی قحط
همچنان که سكوت آفتاب
ظلمات است
اماسكوت آدمي فقدان جهان وخداست
غريو را
تصويرکن

 

یک داستان خیلی کوتاه:

مرد بر لبه پرتگاهي راه ميرفت. پايش لغزيد و داشت سقوط ميكرد.

ناگهان با دستانش شاخه کوچك گياهي را گرفت.

اما خيلي زود فهميد آه آن شاخه آنقدر کوجک است که نميتواند او را نگهدارد.

پس سرش را بالا گرفت و فرياد زد:

"کسي آن بالا نيست؟"

کسي گفت: "من! من هستم."

مرد گفت: "تو کیستی؟"

او گفت: "من خدای تو هستم. خدای تو!"

 

مرد گفت: "خدايا نجاتم بده! من دارم سقوط ميكنم."

خدا گفت: "آيا به من اعتماد داري؟"

مرد گفت: "بله"

خدا گفت: "پس دل به آن شاخه ضعيف نبند! شاخه را رهايش کن."

مرد کمی سكوت کرد و اندکی بعد فرياد زد: "کس ديگري آنجا نيست؟!"



:: بازدید از این مطلب : 372
|
امتیاز مطلب : 48
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : 14 اسفند 1389 | نظرات ()